وصیّت کردن به خودی خود واجب نیست ولی گاهی به خاطر عواملی خاص واجب می‌شود و گاهی برخی از وصیت‌ها حکم حرام را پیدا می‌کند که به آن‌ها اشاره‌ای مختصر خواهیم کرد.
مثال‌هایی برای جایی که وصیّت واجب می‌شود:
الف: جایی که میّت به کسی بدهکار است و طلبکار هم سندی برای طلب خود ندارد و اگر میّت وصیّت به پرداخت آن بدهی نکند حق طلبکار از بین می‌رود پس واجب است که برای ادای آن دین وصیّت بکند.
ب: مورد دیگر جایی است که میّت امانت‌دار کسی بوده است و وَرَثه‌اش از این موضوع بی اطلاع هستند و سندی هم در دست صاحب امانت وجود ندارد؛ در این صورت هم اگر میّت وصیّت به برگرداندن امانت نکند، حق امانت گذار از بین می‌رود، پس واجب است در این مورد وصیّت بکند.
ج: مورد سوم جایی است که میّت در زمان حیاتش دچار گناه شده و واجبات مالی مثل زکات یا خمس را پرداخت نکرده است یا واجبات بدنی مثل حج و نماز و روزه را بجا نیاورده است که واجب است برای پرداخت یا انجام آن‌ها وصیّت کند.
د: مثال دیگر جایی است که میّت اولاد صغیر یا دیوانه‌ای دارد که اگر برای آن‌ها قیّمی امین تعیین نکند،‌ حق آن‌ها از بین می‌رود؛ در این صورت نیز وصیّت به قیّم برای آن‌ها واجب است.
ه: مورد آخر جایی است که میّت از کسی طلبکار است یا اموالی را در جایی یا حسابی مخفی کرده که اگر به اطلاع وَرَثه نرساند حق آن‌ها از آن اموال ضایع می‌گردد که در این صورت نیز باید آن‌ها را در وصیّت خود معیّن کند.
به طور کلی هر جایی که وصیّت نکردن باعث شود حق شرعی و مسلّم کسی از وَرَثه یا غیر وَرَثه از بین برود وصیّت واجب می‌شود. همچنین جایی که حقّ الله مثل نماز و روزه و حج بدون وصیّت ضایع می‌شود باید به این امور وصیت کرد.
اما اگر موارد فوق و قاعده ‌کلی که در نهایت بیان شد مصداقی نداشت وصیّت کردن مستحب است، مخصوصاً‌ اگر به فقرای فامیل یا شهر یا مطلق فقرا چیزی را وصیّت کند. یا وصیّت چنان باشد که منشأ صلح و دوستی بیشتر در خانواده گردد و موارد مشابهی که از وصیّت‌های مستحب بشمار می‌آید.
گاهی هم وصیّت به ملاحظه آثاری که دارد حرام می‌شود مثل وصیّتی که به علل مختلف باعث اختلاف بین وَرَثه یا تضییع حقوق آنان بشود.
و نیز وصیّت کردن به امور حرام جایز نیست مثلاً کسی وصیّت کند که خمس او را نپردازند یا وصیّت کند که از اموال او به ظالمین کمک شود و موارد مشابه دیگر.
البته شاید بتوان برای وصیّت صورت مکروه یا مباح هم ذکر کرد که به علت عدم نیاز و عدم ابتلا بیان نمی‌شود.

وصیت مردان و زنان

نکته‌ای که خوب است تذکر داده شود اینکه به علت شرایط اجتماعی خاصی که بر کشور ما حاکم است شاید کسی تصور کند که وصیّت برای مردان بسیار خوب است ولی برای زنان ضرورتی ندارد که این تصوّر اشتباه است و صُوَر واجب و مستحب و حرام وصیّت عیناً در مورد زنانی که اموالی را برای بعد خود بجا می‌گذارند جاری است.
مسئله‌ دیگر اینکه هر کسی می‌تواند به طور کتبی یا شفاهی وصیّت کند یا به هر گونه‌ای که غرض خود را برساند مثلاً کسی که لال است با اشاره و مانند آن می‌تواند وصیّت کند.
شاهد گرفتن بر وصیّت هم از لحاظ شرعی واجب نیست و اگر وَرَثه بعد از فوت میّت نوشته‌ای به خط او ببینند که وصیّتی در آن کرده است لازم است به آن وصیّت عمل کنند؛ ولی برای جلوگیری از اختلافات بعدی و تضییع اموال صاحبان حق، بهتر است وصیّت در حضور حداقل دو مرد عادل و مورد اطمینان انجام پذیرد تا از این‌گونه مسائل جلوگیری به عمل آید.
مورد دیگر آنکه اگر نوشته‌ای به خط میّت پیدا شود که در آن برای اموال خود بعد از مرگش تعیین تکلیف کرده باید بدان عمل شود.
البته در هر زمان (قبل از مرگ) برای موصی (وصیّت کننده) امکان دارد که از وصیّت خود برگردد و تمام یا قسمتی از آن‌را تغییر دهد و اگر دو تا وصیّت نامه از میّت پیدا شود چنانچه تصریح کرده که وصیّت اولی باطل است یا از جایی دیگر یقین پیدا شود که منظور او بطلان وصیّت اولی بوده باید بر طبق وصیّت دومی که دیرتر نوشته شده عمل کنند و اگر تصریحی به بطلان وصیّت اولی ندارد یا یقین به گونه ای که گفته شد پیدا نشود باید به این طریق عمل کرد: باید بندهای هر دو وصیّت را با دقت مطالعه کرد اگر در مورد یک چیز واحد دو نظر دارد باید به نظر دوم عمل کرد مثلاً در مورد تنها اتومبیلش در وصیّت اولی گفته که مال شخص «الف» باشد و در دومی گفته که مال شخص «ب» باشد که اتومبیل را به شخص «ب» می‌دهند چون در این بند، وصیّت دوم، اولی را باطل کرده است.
اما اگر این چنین نبود یعنی وصیّت دوم، ‌وصیّت اول را نفی نمی‌کرد باید به هر دو وصیّت عمل کرد مثلاً در اولی گفته که به شخص «الف» یک میلیون بدهید و در دومی گفته به شخص «ب» دو میلیون بدهید که در اینجا نمی‌توان کفت که وصیّت دوم،‌ اولی را باطل کرده است بلکه باید به شخص «الف» یک میلیون و به شخص «ب» دو میلیون بدهند.

برخی از احکام وصیّت کننده (موصی)

وصیّت کننده باید هنگام وصیّت کردن بالغ باشد یعنی به سنّ شرعی تکلیف رسیده باشد ولی اگر پسر بچه ده ساله برای کارهای خیر یا برای ارحامش چیزی وصیّت کند وصیّتش صحیح است ولی اگر برای کارهای دیگر یا برای غیر ارحامش وصیّت کند اشکال دارد.
از سوی دیگر وصیّت کننده باید هنگام وصیّت عاقل باشد یعنی از سلامت عقلی برخوردار باشد پس وصیّت کسی که به هر علتی دیوانه شده صحیح نیست؛ و همچنین وصیّت کسی که در حالت خواب یا بیهوشی وصیّت می‌کند صحیح نیست. (مثل کسانی که بعد از عمل جراحی بدون اختیار شروع به سخن گفتن می‌کنند).
البته وصیّت کننده باید با اختیار و دلخواه خود وصیّت کند و وصیّت کردن با اجبار صحیح نیست و نمی‌توان به آن وصیّت عمل کرد مثل وصیّت کسی که به او بگویند اگر فلان وصیّت را نکنی تو را یا کسی دیگر را خواهیم کشت و او هم از ترس جان خود یا دیگری وصیّتی بکند.
همچنین وصیّت کننده نباید از تصرّف در اموالش منع شده باشد (یعنی نباید محجور باشد) که در این صورت وصیّت او در امور مالی صحیح نیست ولی در دیگر امور مثل محل و شرایط دفن و کفن اشکالی ندارد.

* کسانی که از تصرّف در اموالشان منع می‌شوند (محجورین) چند دسته هستند که دسته‌های مبتلا به را توضیح مختصری می‌دهیم:
الف: ورشکسته‌ها از تصرّف در اموالشان منع شده‌اند. چون ورشکسته کسی است که بدهی او از دارایی‌اش بیشتر است و در واقع تمام اموالش متعلق حقوق طلبکاران است پس او از خود مالی ندارد تا وصیّتی هم بکند و اگر هم وصیّتی بکند در واقع در اموال دیگران وصیّت کرده است.
ب: اشخاصی که به سن بلوغ رسیده‌اند اما رشید نیستند از تصرّف در اموال خود منع شده‌اند. (رشید بودن به این معنی است که کسی صلاح و فساد اقتصادی خود را تشخیص دهد).این افراد هم حق وصیّت ندارند. در واقع از لحاظ شرعی سفیه هستند و لذا از تصرّفات مالی ممنوع هستند.

وصیت کسی که خودکشی کند

البته وصیّت کسی که دارو یا سمّی به قصد خودکشی خورده است صحیح نیست و منظور وصیّتی است که بعد از خوردن سمّ انجام شود که این مورد به خاطر منع تصرّف در اموال نیست بلکه حکم جداگانه‌ای است.

برخی  احکام موصی له (کسی که برای او وصیّت شده است)

محروم کردن از ارث

نکته مهمی که باید در مورد وَرَثه یا موصیّ له بدانیم آن‌ است که بر خلاف تصور عمومی هیچ کس نمی‌تواند یکی از وَرَثه را از ارث خود محروم کند یعنی بگوید فلان پسر یا دخترم از ارث من محروم است و چنانچه کسی این حرف را هم بزند به حرف او توجّهی نمی‌شود و آن شخص نیز همانند دیگر وَرَثه و به اندازه‌ سهمی که خدا برایش معیّن کرده ارث می‌برد.
باید بدانیم که موصی له می‌تواند مال وصیّت شده را در زمان حیات میّت یا بعد از مرگ او قبول نکند مثلاً میّت قبل از مرگ به او اطلاع می‌دهد که فلان مال را برای تو وصیّت کرده‌ام که او می‌تواند آن‌را قبول نکند یا اگر بعد از مرگ او فهمید که مالی را برای او وصیّت کرده است می‌تواند از قبول آن خودداری کند که در این صورت آن مال به ورثه منتقل می‌شود.
و اگر یک بار چه در زمان زنده بودن یا بعد از مرگ موصی از قبول مال وصیّت شده خودداری کند دیگر نمی‌تواند دوباره آن‌را قبول کند مگر اینکه در فرض ردّ قبل از فوت، موصی دوباره وصیّت کند و او هم وصیّت دوم را قبول بکند.
باید توجه داشت که اگر موصی له مال وصیّت شده را قبل از فوت وصیّت کننده قبول کند در همان لحظه مالک نمی‌شود بلکه بعد از فوت او مالک آن مال می‌شود و قبول او مانع از این نیست که وصیّت کننده نتواند آن مال را در هنگام زنده بودن خود، بفروشد یا از آن استفاده کند؛‌ و در صورتی که آن مال را بفروشد یا در زمان زنده بودنش به کسی هدیه دهد یا به هر طریقی آن را از دست بدهد وصیّت در مورد آن مال باطل می‌شود.
اگر موصی له در زمان حیات وصیّت کننده و قبل از او از دنیا برود ورثة او می‌توانند وصیّت را قبول یا ردّ‌ کنند این در صورتی است که غرض وصیّت کننده به ورثه او هم تعلّْق گرفته باشد و الّا می‌تواند بگوید که من فقط می‌خواستم به خود او چیزی بدهم و منظورم ورثة‌ او نبوده است.

وصیت برای بچه ای که به دنیا نیامده است

مسئله دیگری که باقی مانده این است که موصی له (کسی که برای او مالی وصیّت می‌شود) باید هنگام وصیّت در جهان موجود باشد هر چند بچه‌ای باشد در شکم مادرش و هرچند که روح نداشته باشد؛ اما اگر به کلی وجود نداشته باشد وصیّت برای او صحیح نیست؛‌ مثلاً اگر بگوید فلان مال من برای بچه‌ای باشد که ممکن است فلان زن او را به دنیا بیاورد صحیح نیست ولی اگر زنی بچه‌ای را حامله باشد (در هر مرحله از حاملگی) می‌توان برای او مالی را وصیّت کرد. در این صورت اگر آن بچه حتی برای لحظاتی کوتاه زنده به دنیا بیاید آن مال را صاحب می‌شود و اگر مرده به دنیا بیاید آن مال را وَرَثه میان خود با احکام ارث تقسیم می‌کنند.

احکام موارد وصیّت

چنانچه گذشت انسان می‌تواند حداکثر در ثُلث (یک سوم) اموال خود وصیّت کند یعنی می‌تواند آن‌ها را بعد از مرگ خود به هر کسی که می‌خواهد ببخشد یا در هر راهی که می‌خواهد وقف کند و یا به مصرف خاص دیگری برساند.
البته بخشیدن اموال بعد از مرگ به دیگران به دو صورت امکان دارد که ضرورتاً باید بیان شود:
الف: بگوید که فلان مال بعد از مرگ من مال شخص «الف» باشد که به آن وصیّت تملیکیّه می‌گویند.
ب: بگوید که بعد از مرگ من فلان مال را به شخص «الف» بدهید که به آن وصیّت عهدیّه می‌گویند.
البته بهتر است این بذل و بخشش‌ها به گونه‌ای تنظیم شود که افراد فقیری که از خویشان او هستند ولی از ورثة‌ او به حساب نمی‌آیند از ثُلث او بی‌بهره نباشند؛ و همین طور خوب است اگر ثُلث را به وَرَثه خود می‌بخشد بین آن‌ها در تقسیم آن تبعیض قائل نشود تا منشأ دل‌شکستگی و اختلاف نباشد. همچنین روایاتی داریم که می‌فرمایند وصیّت در همه یک سوم مال (ثُلث مال) باعث ضرر به وَرَثه می‌شود پس بهتر است در رُبع (یک چهارم) یا خُمس (یک پنجم) اموال وصیّت کرد. هر چند اگر در ثُلث هم وصیّت کند گناهی مرتکب نشده است.

مواردی که از اصل مال مصرف می‌شود

مسئله‌ای که مورد ابتلای همگانی است آن است که واجبات مالی و بدنی میّت مثل خمس،‌ زکات، بدهی به مردم و اموال نذر شده یا مجهول المالک و همچنین حج واجبی که میّت بجا نیاورده است اعمّ‌ از اینکه حج واجب باشد یا به واسطه نذر و قسم و عهد بر او واجب شده (چه وصیّت به همه امور کرده باشد چه وصیّت نکرده ولی ورثه از این امور اطلاع دارند) همگی این امور از اصل مال میّت (قبل از اخراج ثُلث) انجام می‌شود و اگر چیزی زیاد آمد و وصیّتی داشت طبق آن عمل می‌شود و مابقی به وَرَثه می‌رسد و اگر وصیّتی نکرده بود تمام مابقی مال وَرَثه می‌شود. ولی اگر میّت برای این امور از ثُلث خود وصیّت کرده باشد ابتدا ثُلث را در آن‌ها مصرف می‌کنند که اگر ثُلث کافی بود که مشکلی نیست ولی اگر کافی به همه این واجبات نبود از اصل مال جبران می‌شود به صورتی که همه این واجبات به انجام برسد و مابقی بین وَرَثه تقسیم می‌شود.
اما وصیّت به نماز و روزه استیجاری از ثُلث محسوب می‌شود.
چنانچه قبلاً هم گذشت وصیّت بیش از ثُلث نیاز به اجازه وَرَثه دارد که اگر اجازه دادند در موارد ثُلث مصرف می‌شود و اگر همه یا برخی اجازه ندهند همه اضافه بر ثُلث یا سهم کسانی که اجازه نداده‌اند در ثُلث مصرف نمی‌شود که تفصیل آن در مباحث ارث است.
دیگر اینکه میّت می‌تواند بگوید که ثُلث اموال او را نفروشند و نفع آن (مثل اجاره بهای آن یا سود مشروع آن از طریق معاملات شرعی) را به مصرف خاصی برسانند یا اینکه ثُلث را برای کار خاصی وقف کنند.
انسان می‌تواند قبل از مرگ مالی را که برای کسی وصیّت کرده بفروشد یا کسی را برای فروش آن وکیل کند یا آن را به هر طریقی به کسی دیگر منتقل کند که در تمام این صورت‌ها وصیّت در مورد آن مال باطل می‌شود.
همچنین می‌تواند مالی را که امروز برای شخص «الف» وصیّت کرده بعداً برای شخص «ب» وصیّت کند که وصیّت اول باطل می‌شود و باید به وصیّت دوم عمل کرد.
و به طور کلی هر عملی روی مال مورد وصیّت انجام شود که با وصیّت منافات دارد باعث می‌شود که وصیّت تنها در مورد آن مال باطل شود نه تمام وصیّت.
مسئله‌ دیگر اینکه اگر برای چندین عمل واجب و مستحب وصیّت کرده باشد و مقدار مالی که معین کرده برای همه آن‌ها کافی نباشد باید از امور واجب شروع کرد و اول واجبات را انجام داد و اگر چیزی باقی ماند به مستحبات هم عمل کرد وگرنه عمل به بقیه واجب نیست مگر اینکه وَرَثه راضی شوند که بیش از ثُلث خرج شود. البته در اینکه بین واجبات هم ترتیبی معتبر است یا خیر؟ چندین نظر فقهی وجود دارد که می‌توانید در توضیح المسائلها مطالعه کنید.

احکام مربوط به وصیّ

گفته شد که وصیّ همان اجراکننده‌ وصیّت است که توسط میّت مشخص می‌شود؛ باید دقت کرد که تمام تصرّفات در ثُلث اموال میّت بعد از مرگ او فقط توسط وصیّ صحیح است مثلاً اگر وصیّ مالی را به عنوان ثُلث بفروشد و آن‌را در مصرفی که معیّن شده خرج نماید صحیح است امّا اگر شخص دیگری همین کار را انجام دهد صحیح نیست و نیاز به اجازه وصیّ دارد به طور عامیانه می‌توان گفت که وصیّ صاحب ثُلث است تا آن‌را در مواردی که توسط میّت معیّن شده مصرف کند و طبیعی است که کس دیگر که صاحب ثُلث نیست حق تصرّف در ثُلث را ندارد.
وصی باید مسلمان، بالغ و مورد اطمینان باشد و باید دانست که وصیّ هم می‌تواند مثل موصی له از قبول وصایت خودداری کند. در این صورت باید قبل از مرگ میّت به او اطلاع دهد که من نمی‌خواهم به عنوان وصیّ شما باشم. اما اگر با اینکه می‌دانست او را به وصیّ بودن انتخاب کرده‌اند تا زمان مرگ میّت به او اطلاع نداد که حاضر به اجرای وصیّت او نیست نمی‌تواند وصیّت را رها کند بلکه باید آن‌را اجرا کند.
همچنین اگر زمانی اطلاع دهد که وقت یا شرایط کافی (مثلاً زمانی اطلاع دهد که میّت در کما یا بیهوشی فرورفته که دیگر از آن باز نخواهد گشت) برای تعیین وصیّ دیگر فراهم نباشد یا بعد از مرگ میّت بفهمد که وصیّ او است باید به وصیت عمل کند.
اما اگر قبل از مرگ میت ولی در وخامت حال او بفهمد که وصیّ اوست بنا بر احتیاط مستحب به وصیت عمل کند.

تعیین بیش از یک وصی

همچنین میّت می‌تواند یک یا چند وصیّ مشخص کند و اگر چند نفر را معیّن کند می‌تواند بگوید که هر کدام به تنهایی حق تصرّف دارند یا باید نظر همه آن‌ها برای تصرّف در آن مال جلب شود؛ که اگر نظر همه آن‌ها را شرط بداند تصرّف یکی از آن‌ها به تنهایی (به تفصیلی که در اول مسائل وصیّ گذشت) صحیح نخواهد بود. در هر صورت اگر وصیّ منفرد یا یکی از چند وصیّ‌ قبل از اجرای وصیّت بمیرد حاکم شرع (مجتهد جامع‌الشرایط یا دادگاه صالحه) کسی را بجای او معین می‌کند.
البته این را هم به خاطر داشته باشیم که اگر وصی قبول کند که وصیّت را اجرا کند دیگر نمی‌تواند آن‌را رها کرده و کارها را به دیگری بسپارد.

ناظر بر وصیت

همچنین میّت می‌تواند برای حُسن اجرای وصیّت یا به هر غرض دیگری ناظر یا ناظرانی با اختیارات دل خواهش برای وصیّ مشخص بکند.
فرق وصیّ و ناظر در آن است که تصرّفات مالکانه مثل فروش یا هدیه دادن اموال میّت یعنی واقع شدن در طرف عقود تنها برای وصیّ صحیح و شرعی است و اگر ناظر اقدام به فروش یا تصرّف مالکانه دیگر بکند صحیح نمی‌باشد و نیازمند امضای وصیّ‌ می‌باشد. در واقع می‌توان ناظر را نوعی مشاور برای وصیّ دانست.
باید دانست که وصیّ انتخاب شده باید امین هم باشد یعنی بتوان به او در امور وصیّت اطمینان کرد و اگر وصیّ در انجام وصیّت مرتکب خیانتی بشود خود به خود عزل می‌شود و حاکم اسلامی (مجتهد جامع‌الشرایط یا دادگاه صالحه) شخص دیگری را به جای او معیّن می‌کند.
وصی باید دقت لازم را در نگه‌داری اموال میّت به خرج دهد اما اگر بدون آنکه کم‌کاری یا زیاده‌روی بکند مقداری از اموال از بین برود او ضامن نیست اما اگر دقت و اقدامات لازم را انجام ندهد ضامن از بین رفتن اموال است.
و نکته آخر اینکه اگر کسی ادّعا کند که وصیّ کسی است یا قیّم اطفال اوست باید ادّعای خود را با شهادت دو مرد عادل ثابت کند.

عضویت در خبرنامه

با عضویت در خبرنامه در مورد آخرین اخبار امور خیریه ی ثلث سریع تر مطلع شوید